مرکز نشر آثار محمد رضا حدادپور جهرمی-هدف،افزایش ضریب هوش امنیتی مردم است

تب مژگان

توطئه فرقه بهائیت

(کتاب دیجیتال و مطالعه آنلاین)

23/000 تومان

مستند داستانی «تب مژگان» رمانی امنیتی در زمینه بهاییت و بهایی شناسی است که با گم شدن دختری 19 ساله به نام مژگان و وضعیت بد روحی او به دلیل فوت مادرش آغاز می شود. این گروه که به دلیل تحقیقات امنیتی پدر خانواده در زمینه بهاییت، با برنامه ریزی قبلی به خانه آنها نفوذ کرده اند، ابتدا به واسطه ترور تدریجی مادر مژگان و سپس بی هوش کردن مژگان با یک ماده خاص، سبب تب های مکرر و بیماری های جسمی و روحی او و گرفتار شدنش در دام دوستانی از فرقه انحرافی بهائیت را فراهم کرده اند، در حقیقت به واسطه مژگان و برادرش آرمان، قصد آسیب رساندن به پدر خانواده را دارند.

عمار، پرونده ای حدودا 800 صفحه ای را گذاشت روبروم که حتی تمام جزییاتش را در طول حدود پنجاه روز اخیر در آورده بود... در پرونده آمده بود که: علی الظاهر همه چیز عادی بود و خیلی طبیعی میگذشت... مژگان غذا میخورد... راه میرفت... مینشست... حرف میزد... ابراز عواطف میکرد و حتی می بوسید... در آغوش عزیزانش میرفت... خلاصه وضعیت طبیعی حاکم بود... در این وسط، هر از گاهی، با تلفن هم حرف میزد و با بعضی دوستانش رابطه داشت و به منزلش میرفتند... دوستانی که قبلا به آنجا نمیرفته و پدر و داداش کوچکش آنها را نمیشناختند... تا اینکه حدودا پس از ده روز... سر نهار... حال مژگان دوباره بد شد و تب شدیدی بدن او را فرا گرفت... نمونه این تب در طول این ده روز، حدودا سه چهار بار تجربه کرده بود... مخصوصا شب اولی که مادرش را خاک سپاری کرده بودند... تب مدام در حال شدت یافتن بود و عمه ها و پدر و داداش کوچکش که «آرمان» نام داشت، بسیار نگران وضعیت او بودند... میترسیدند که خدا نکند تشنج کند... چون تب وقتی زیاد باشد، سبب تشنج شده و تمام اعضا و جوارح فرد، از حیطه کنترلش خارج شده و وضعیت بدتری را به وجود می آورد... دکتر که در همسایگی آنها زندگی میکرد، فورا بالای سر مژگان حاضر شد و پس از بررسی و معاینه، فقط گفت: «تب بی مادری است... خدا به او صبر بدهد... دارو و درمان ندارد... باید بگذرد... باید زمان بگذرد... به مژگان فرصت بدهید... دختر مقاومی است... اگر بخواهید میتوانم به او آرام بخش بزنم ...» اما مژگان... با چشمان نیمه باز و بدن داغ داغش، گفت: «صبر میکنم... باید صبر کنم... آرام بخش نزنید... فقط لطفا تلفن را برایم بیاورید و کمی اینجا را خلوت کنید... میخوام کمی تنها باشم...» تلفن را به زور در دستش نگه داشته بود... خیلی دستش میلرزید... حدودا نیم ساعت با تلفن حرف زد... پس از نیم ساعت، وقتی عمه اش بالای سرش آمد و به او نگاه کرد و پیشانی اش را دست گذاشت، دید همه چیز عادی است و تبش هم کمتر شده... خیلی هم کمتر شده... و حالا خیلی آرام، مثل پری دریایی، از خستگی و فشاری که تحمل کرده بود، خوابش برده...

خیلی جذاب و بهتره بگم ترسناک بود ما با خیال اسوده داریم زندگی میکنیم و نمیدونیم زیر پوست این شهر چه دام کثیفی برای دختران و پسرانمون پهن کردن

سلام حاجی جون من در کانال دیدم که درباره این کتاب صحبت میکنید که درباره بهائیت هست و شما قصد نداشتیدکه در باره بهائیت مطلبی بنویسید ولی با استقبال نوجوانان و جوانان روبرو شدید و گفتید که اگر لازم باشه جانتان را در این راه بدهید تب مژگان های دیگر را خواهید نوشت، حاحی جان من از کرج مزاحمتان میشوم شروع کنید برایرنوشتن تب مژگان های دیگر که خیلی خیلی خیلی دیر شده است وهمین جوانان و نوجوانان دارند در گردآب لجن زار بهائیت ل ق میشوندو این فرقه ظاله آزادانه در کرج جولان میدهند و مجالسشان را مرتب و منظم اجرا میکنند و حتی در مترو و اتوبوس عضو پذیرش میکنند به ولله دیر شده حاجی جان باید یک بسیج عمومی و فراخوان عمومی برای برچیدن این فرقه انحرافی تشکیل شود الحمدالله بچه های مومن و مهدوی و ولایی کرجی در برابرشان مالیده اند ولی آنها در دستگاه های دولتی و برای گرفتن مجوز عجیب نفوذ کرده اند و به عناوین مختلف مجوز می گیرند ولی تبلیغ بهاییت میکنند یا علی مدد حاجی جان استارت ریشه کنی بهاییت را را بزنید

عااالی بود، فوق العاده....چقدر چشم ها را باز میکنه این کتاب... و چقدر خودمون را مدیون کسانی میدونیم که حتی لحظه ای هم به عملکردشان فکر نکرده ایم. خداقوت

بگم بی نظیر بود کمه..... عاااااااااااااالی بود استاد جزاکم الله خیرا استاد

با عرض سلام و خسته نباشید خدمت شما اولن تشکر میکنم بابت نوشتن همچین کتابی این کتاب هم مثل بقیه کتاب ها بسیار عالی و آموزنده بود و همچنین درخواست دارم که به این دسته از موضوعات بازهم بپردازید

سلام و عرض ادب کتابی فوق العاده هستش و اینکه دشمن با این شدت کار میکنه و ماها خوابیم. ممنون از نویسنده

اگر عوامل اصلی کتاب (عوامل اطلاعات یا سپاه) مطلب رو میخونند واقعا ی دمت گرم حسابی و جانانه دارید❤️

سلام و خدا قوت ،واقعا عالی بود،من ۲سال پیش به رابطه یکی از دویتان صمیمی دخترم با دوست جدیدش شک کرده بودم و اینطور که دخترم میگفت وابستگی سدید عاطفی بینشون بوده و همون موقع یه چیزایی شنیده بودم که به دخترم هشدار دادم و گفتم ممکنه همچین چیزی باشه اما چون اطلاعات و آگاهی کافی نداشتم نتونستم قانعش کنم و باور نکرد،امروز با خوندن این کتاب مطمئن شدم که حدسم اشتباه نبوده،البته دخترم دیگه با اون دوستش ارتباط نداره شکر خدا،اما کاش خانواده ها بیشتر روی روابط و رفتارهای بچه هاشون دقت و تمرکز کنند.

جناب استاد حدادپور عزیز واقعا تو وضعیت الان خواندن این کتاب بسیار به اگاهی کمک میکنه و ادم‌متوجه میشه چقد این عزیزان جان بر کف دارن زحمت میکشن

اینقد قلم‌تون جذابه ک هر دوروز یه کتاب رو میخونم دوروز استراحت میکنم دوباره یه کتاب دیگه شروع میکنم موقع خوندن کتاباتون خواب بهم حروم میشه

سلام خداقوت کتاباتون عالی هستن از وقتی شروع به مطالعه شون کردم دارم تمام تلاشمو میکنم به دوست و اشنا معرفی شون کنم واقعا نیازه که جوونامون بجای رمان های احساسی و بی سروته بشینن و این کتاب هارو بخونن و به هم معرفی کنند چقدر بعضی مادر ها و پدر ها در تربیت فرزندانشون کوتاهی میکنند که اونارو با مسائلی، مخصوصا مسائلی که توی (کف خیابون و تب مژگان و اردیبهشت و...)وجود داره توجیه نمی کنند و اگر نمی تونند با بچه هاشون صحبت کنند این کتاب هارو بدند بخونن چقدر اکثر معلم ها کوتاهی میکنند که بچه هارو دعوت به مطالعه نمی کنند و تمام سواد و ارزش و اگاهی و کلا کمالو توی حفظ کردن چهار تا فرمول توی سر بچه ها میکنند و از همین فرصت هاست که جنایت کارها و بیگانگان سوء استفاده میکنند و در بچه های ما نفوذ پیدا میکنند

ممنون من عاشق کتابهاتون هستم . خیلی ناراحت شدم که چه چیزهایی اطراف ما هست وما خبر نداریم خدا شر این فرقه ضاله رو ازسرما و بچه های ما کم کنه. تو این زمونه دیگه به معلم هم نمیشه اعتماد کرد.